امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

شازده کوچولو ما

16 ماهگی!

   1 15 ماه پُر از اتفاقهای خوب گذشت..خدارو شکر...   از ماه پیش به اصرار مادرجون و تلاشهای خاله نرگس بازهم مشغول به کار توی آموزشگاه زبان شدم. از وقتی باردار شدم و "تو" به دنیا اومدی دیگه کار بیرون از خونه رو تعطیل کرده بودم. چند وقتی بود که شروع کرده بودم به کار ترجمه (متون انگلیسی). خیلی هم راضی بودم ولی مادر جون اصرار داشت که بیرون از خونه هم کار کنم. وقتی "تو"رو بهونه کردم و گفتم نمیخوام امیرمحمد اذیت بشه، مشتاقانه قبول زحمت فرمودن و با آغوش باز از "تو" استقبال کردن. خاله نرگس هم خیلی سریع توی آموزشگاهی که خودش تدریس میکرد برام چند تا کلاس جور کرد و منو توی عمل انجام شده گذاشتن. خوشبختانه کلاسهای صبح از...
21 خرداد 1391

دست نوشته ای برای پدر!

بابای خوبم، که تازه یاد گرفتم وقتی باهات کار دارم به جای اََََ اَ اَ ، اسمتو  صدا بزنم.   بابت تمام زحمتهایی که پابه پای مامانم برای من میکشی ازت ممنونم. ممنون که حتی وقتی بعد از 8 ساعت کار(گاهی بیشتر) توی بانک، خسته به خونه برمیگردی باز با خنده به ما سلام میکنی و با حوصله با من بازی میکنی.(عکس زیر) ر و ز ت   مبا ر ک دوستت دارم، همیشه کنارمون بمون. ...
16 خرداد 1391

روز مادر!

روز مادرو به همه ی مادرای عزیز از جمله مامان خودم، مادر شوهرم و مامان بزرگ خودم و شوهرم تبریک میگم. ایشالله سالهای سال سایه شون روی سر ِ ما باشه. امروز تصمیم گرفتم به مناسبت روز مادر یه عکس از مامانم(مامان بزرگت!)  اینجا بذارم تا اینجوری از بابت همه ی زحمتهایی که برای من و "تو" میکشه ازش تشکر کنم. و بگم مامان خوبم خیلی دوستت داریم...       ...
5 خرداد 1391
1